تحریفات عاشورا

 

قسمت چهارم

 

بسم الله الرحمان الرحیم

 

الحمد الله رب العالمین باری الخلائق اجمیعن و الصلوة و السلام علی عبدالله و رسوله و حبیبه و صفیه، سیدنا ونبینا ومولانا ابی القاسم محمد (ص) واله الطیبین الطاهرین المعصومین.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم:

 

فبما نقضهم میثاقهم لعنا هم وجعلنا قلوبهم قاسیه یحرفون الكم عن مواضعه و نسوا حظا مماذكروابه [1]

 

 

بحث ما در سه شب گذشته، درباره تحریفات در واقعه تاریخی عاشورا بود که در چهار قسمت قرار دادیم:

 

  1. به طور کلی در معنی تحریف و انواع تحریف.
  2. در بیان تحریفاتی که در خصوص واقعه تاریخی عاشورا صورت گرفته است و نمونه هایی از آن تحریفات را ذکر کردیم.
  3. عوامل تحریف، اسباب و موجباتی که منجر به تحریف می شوند به طور عموم و عامل های خاصی که در این حادثه تاریخی دخالت کرده اند.
  4. راجع به وظیفه ما مردم در برابر این تحریف ها، هم وظیفه علمای امت و هم وظیفه توده مردم.

 

از این چهار بخش، سه بخش اول را در شبهای گذشته صحبت کردیم و امشب به فضل الهی درباره قسمت چهارم صحبت می کنیم.

 

به طور قطع و یقین در این حادثه بسیار بزرگ تاریخی تدریجا تحریفاتی در طول زمان پیدا شده است. و بدون شک در اینجا وظیفه ای هست که باید با این تحریفات مبارزه کرد بلکه به تعبیر بهتر، اگر بخواهیم از خودمان ستایش کنیم و تعبیر احترام آمیزی درباره خودمان به کار ببریم، باید بگوییم که نسل  ما رسالتی برای مبارزه با این تحریفات دارد.

ولی قبل از آن که این وظیفه و این رسالت را چه برای علمای امت (به تعبیر دیگر خواص) و چه برای توده مردم (به تعبیر دیگر عوام) عرض کنم، مقدمتا دو مطلب دیگر را بیان می کنم.

 

یکی این که نگاهی به گذشته کنیم و ببینیم مسئول این تحریفات چه کسانی هستند. آیا خواص و علما مسوول این تحریفاتند یا توده و عوام الناس؟ امروزه وظیفه چیست و وظیفه کیست، یک مطلب است، در گذشته مقصر و مسوول که بوده است، مطلب دیگری است. معمولا در این گونه قضایا علما به گردن عوام می اندازند و عوام به گردم علما. علما می گویند تقصیر عوام الناس است، تقصیر جهالت این مردم است. به قدری مردم جاهل و نادان و نالایق و ناشایسته اند که سزاوار همین مهلت هم هستند. شایسته حقایق نیستند! من از مرحوم آیت الله صدر اعلی الله مقامه شنیدم که تاج نیشابوری در منبر حرف های مفت می گفت، کسی به او اعتراض کرد که این حرف ها چیست، این همه اجتماع می شود چرا دو کلمه حرف حسابی نمی زنی؟ گفت مردم لایق نیستند! بعد هم با یک دلیلی به اصطلاح ثابت کرد.

 

مردم عوام، یعنی توده مردم منطقی در برابر خواص دارند و این منطق را اغلب به کار می برند. می گویند: ماهی از سرگنده گردد نی زدم. علما به منزله سرماهی هستند و ما دم ماهی. ولی حقیقت این است که در این تقصیر و در این مسوولیت هم خواص مسوولند و هم عوام. این را بدانید که عامه مردم و توده مردم هم در این مسایل شریکند. در این جور مسایل این توده مردم هستند که حقایق کشی می کنند و خرافات را اشاعه می دهند.

حدیث معروفی است و علما برای آن اعتبار قایل شده اند که شخصی از امام صادق علیه السلام در ذیل آیه شریفه ومنهم امییون لایعلمون الکتاب الامانی سوال می کند (خدا از عوام یهود در آنجا انتقاد می کند، با این که خدا عوام را بی سواد، امی، درس ناخوانده معرفی می کند، در عین حال از همین عوام در قرآن انتقاد می کند و اینها را مسوول می شناسد.) که آقا علمای یهود مسوول بوده اند درست، عوام چه مسوولیتی دارند؟ این ها عوام بودنشان عذرشان است! (حدیث ، مفصل است) امام فرمود این جور نیست، مسائلی هست که احتیاج به درس خواندن دارد، فقط درس خوانده ها آن را درک می کنند، درس ناخوانده ها درک نمی کنند.

 

در اینجا می توان گفت عوام مسئول نیستند چون درس خوانده نیستند. گو این که گاهی عوام مسئولیتشان این است که چرا درس نمی خوانند؟ این هم یک منطقی است. ولی اگر عوام مسوولیت نداشته باشند، در مسائلی است که آن مسایل احتیاج به تحصیل و درس و کتاب و معلم دارد. وقتی معلم ندیده، مدرسه ندیده، کتاب نخوانده چرا مسئول باشد؟ اما بعضی از مسایل هست که بشر به فطرت سلیم، آن ها را درک می کند که دیگر مدرسه و کتاب و معلم نمی خواهد. به تعبیر من دیپلم داشتن نمی خواهد، کلاس شش را طی کردن نمی خواهد بلکه عقل داشتن کافی است، سلامت عقل کافی است. سپس امام مثال زد. فرمود: عالمی مردم را به زهد و تقوا دعوت می کند، ولی در عین حال برخلاف زهد و تقوا عمل می کند! توبه فرما باشد، اما توبه فرمایان خود، توبه کمتر کنند و مردم عوام هم این ها را می بینند که می گویند و برضد گفته خودشان عمل می کنند! امام فرمود آیا باید درس خوانده و معلم دیده باشد و کلاس طی کرده باشد تا بفهمد که چنین آدمی لایق پیروی نیست؟ عوام این ها را به چشم خودشان می دیدند (قوم یهود) و به عقل خودشان درک می کردند که از چنین کسانی نباید پیروی کرد معذالک پیروی می کردند، پس مسوولند.

 

یک سلسله مسائل هست که احتیاج به درس خواندن ندارد، به قول معروف خط سیاه و سفید خواندن نمی خواهد، عربی دانستن نمی خواهد، فارسی دانستن هم نمی خواهد. صرف و نحو نمی خواهد، فقه و اصول نمی خواهد؛ فطرت سلیم می خواهد و فطرت سلیم را هم دارند. فطرتشان درک می کند. شما در این طور مسائل چه می گویید؟ پیغمبر اکرم جمله ای دارد که از پخته ترین جمله ها است چون از فطری ترین جمله ها است.

 

فرمود: انما الاعمال بالنیات لکل امرء مانضی عمل، به قصد بستگی دارد. اگر شما کاری انجام دهید چه خوب و چه بد، اما آن کار بدون قصد از شما صادر شده باشد، اگر بد است مسوول نیستید و اگر خوب است پاداش ندارید. لکل امرء مانضی اگر کسی آمد خوابی را نقل کرد، داستانی را نقل کرد، گفت فلان کس در یک جریان اضطراری، در یک عالم بی خبری، در یک کاری که کوچکترین قصدی در آن نداشته است، بلکه قصد خلاف داشته است، در عین حال همین کار بدون قصد، او را به اعلی علیبن بالا برد، تمام گناهانش را محو کرد! آیا باید قبول کنیم؟ باید در کتاب خوانده باشیم؟ عربی باید بدانیم؟ سیاه و سفید باید خوانده باشیم؟ گناهان انسان را فقط توبه پاک می کند، یک بازگشت به حق پاک می کند. ان الحسنات یذهبن السیئات کار نیک است که اثر کار بد را می برد. اما کار بدون اختیار این چنین نیست. ما از همین فطرت خدادادی خودمان هرگز استفاده نمی کنیم.

 

در بعضی از کتاب ها نوشته اند یک نفر دزد که راه را بر مردم می گرفت و آن ها را می کشت، یک روز اطلاع پیدا کرد که قافله زواری می خواهد و به کربلا برود، آمد سر گردنه ای کمین کرد برای این که راه را بر زوار امام حسین ببندد و مالشان را بدزدد و اگر لازم شد آن ها را بکشد. منتظر بود تا قافله برسد که ناگهان کنار راه خوابش برد، قافله آمد، رد شد و او بیدار نشد. در همین حال صحنه قیامت را خواب دید که او را به جهنم می برند. چرا به جهنم می برند؟ چون کوچکترین عمل صالح در نامه عملش نیست، هر چه هست گناه است، هر چه هست جنایت است. او را تا لبه پرتگاه جهنم بردند ولی جهنم نپذیرفت و برگشت! چرا نپذیرفت؟ چون این مرد سر راهی خوابیده بود که در آن جا قافله زوار می رفت و گرد زوار بر تن و لباس او نشسته بود، بدون اینکه خودش قصدی داشته باشد، بلکه قصد کشتن این زوار را داشته است، قصد بردن مال این ها را داشته است، ولی علیرغم گفته پیغمبر که انما الاعمال بالنیات لکل امرء مانضی، این عمل بدون اختیار، تمام گناهانش را محو کرد فان النار لیس تمس جسما علیه غبار زوار الحسین از جنبه شعری خیلی خوب است اما از جنبه مکتب امام حسین متاسفانه درست نیست.

 

مطلب دومی که باید قبل از بیان این رسالت و وظیفه عرض کنم خطراتی است که در این تحریفات وجود دارد. مختصری راجع به خطر تحریف بحث کنیم. انواع تحریف ها در واقعه تاریخی عاشورا را بدست آوردیم، عوامل تحریف را هم شناختیم. ممکن است کسی بگوید مگر تحریف چه عیبی دارد؟ چه ضرری دارد؟ چه خطری دارد؟ خطر تحریف فوق العاده زیاد است. تحریف ضربت غیرمستقیم است که از ضربت مستقیم کای تر است. یک کتاب که تحریف می شود (چه تحریف لفظی، چه تحریف معنوی) اگر کتاب هدایت باشد تبدیل به کتاب ضلالت می شود، اگر کتاب سعادت باشد تبدیل به کتاب شقاوت می شود. اگر کتابی باشد که انسان را رو به بالا می برد، در اثر تحریف رو به پایین می آورد. اساسا آن حقیقت را به کلی عوض می کند. نه تنها بدون خاصیت می کند بلکه اثر معکوس می بخشد.

 

هر چیزی آفتی متناسب با خودش دارد. پیغمبر اکرم می فرماید: آفه الدین ثلاثه فقیه فاجر، امام جائر، مجتهد جاهل سه چیز آفت دین است:

1- دانشمند بد عمل، فاسق و فاجر. 2- زعیم و پیشوای ستمکار. 3- مقدس نادان.

 

پیغمبر اکرم این ها را به عنوان آفت های دین می شمرد. همانطور که جمادات، نباتات و حیوانات آفتهای مخصوص به خود دارند، بدن اسنان ها آفت های مخصوص به خود دارد، دین، آیین مسلک هم آفت مخصوص به خود دارد. تحریف، که به وسیله دو صنف از آن سه صنفی که پیغمبر اکرم فرمود (فقیه فاجر- عالم بد عمل و فاسق و دیگر مقدس نادان) ایجاد می شود، آفت دین است، دین را می خورد. تحریف، دین را از بین می برد.

 

علی علیه السلام، شخصیتی به این عظمت، در نظر بعضی از ما مردم یک شخصیت تحریف شده عجیبی است. بعضی از مردم علی را فقط و فقط به پهلوانی می شناسند و بس! گاهی به وسیله اشخاص بسیار بسیار مغرض عکس هایی از علی (ع) منتشر می شود که شمشیری مانند زبان مار که دو زبانه دارد در دست اوست و بازوها و قیافه ای برای ایشان درست می کنند و نقاشی می کنند که معلوم نیست از کجا بدست آورده اند. اصلا عکس و مجسمه علی و پیغمبر قطعا در دنیا نبوده است. یک قیافه های عجیبی که انسان باور نمی کند این همان علی عادل است، این همان علی ای است که شب ها از خوف خدا می گریسته است. چون سیمای یک عابد، سیمای یک مجتهد، سیمای کسی که شب ها استغفار می کرده است، سیمای یک حکیم، سیمای یک قاضی، سیمای یک ادیب، یک جور دیگر است.

 

مطلب دیگری که مخصوص ما ایرانی ها است این است که به امام چهارم علیه السلام می گوییم امام زین العابدین بیمار! غیر از زبان فارسی در جای دیگر این کلمه بیمار را به دنبال اسم امام زین العابدین نمی بینیم. در زبان عربی چنین کلمه ای نیست. ایشان القاب زیادی دارند، السجاد یکی از القابشان است، ذوالثفنات یکی از القابشان است. آیا شما در دنیا کتابی پیدا می کنید که لقبی به زبان عربی به امام داده باشند که مفهوم بیمار را برساند؟! امام زین العابدین تنها در ایام حادثه عاشورا (بگویم تقدیر الهی بود برای این که باید این امام زنده می ماند و نسل امام حسین از این طریق محفوظ می ماند) بیمار بودند و همان بیماری سبب نجات ایشان شد. چند بار تصمیم گرفتند امام را بکشند اما چون بیماری ایشان شدید بود، گفتند انه لما به چرا او را بکشیم؟ او دارد می میرد. در دنیا چه کسی هست که در عمرش بیمار نشده باشد؟ در غیر این چند روز ببینید؟ آیا یک جا نوشته اند که امام زین العابدین بیمار بود؟! ولی ما امام زین العابدین را به صورت یک بیمار مریض زرد رنگ تب داری که همیشه عصا به دستش است و کمر خم کرده و راه می رود و آه می کشد، ترسیم کرده ایم!!!

 

همین دروغ! همین تحریم سبب شده است که بسیاری از اشخاص آه بکشند، ناله بکنند، خودشان را به موش مردگی بزنند تا مردم آن ها را احترام کنند و بگویند آقا را ببینید درست مانند امام زین العابدین بیمار است، این تحریف است. امام زین العادبین (ع) با امام حسین (ع) هیچ فرقی نداشته است. با امام باقر (ع) از نظر مزاج و بنیه هیچ فرقی نداشت. امام بعد از حادثه کربلا چهل سال زنده بود. مانند همه سالم بود، با امام صادق (ع) فرقی نداشته، چرا بگوییم امام زین العادبین بیمار؟!

 

امامت به معنی نمونه بودن است، به معنی سرمشق بودن است. فلسفه وجود امام این است که یک انسان مافوق انسان ها باشد، همانطور که پیغمبران، بشر مثلکم یوحی الی بودند، تا مردم از این مثل های اعلی پیروی و تبعیت کنند. امام وقتی که چهره این شخصیت ها این قدر مشوه شد، خراب شد، سیمایشان تغییر کرد، دیگر قابل پیروی و لایق پیروی نیستند. یعنی پیروی از این شخصیت های خیالی به جای این که به نفع باشد، نتیجه معکوس می بخشد. پس اجمالا دانستیم که خطر تحریف چقدر زیاد است. واقعا تحریف ضربت غیرمستقیم است، از پشت خنجر زدن است. نسل یهودیان در جهان قهرمان تحریفند. هیچکس به اندازه این ها در تاریخ جهان تحریف، نکرده است، و به همین دلیل هیچ کس به اندازه این ها به بشریت ضربه نزده است، حقایق را قلب و بدعتها ایجاد نکرده است.

 

رسالت و وظیفه ما

 

مخصوصا در این عصر بدانید که وظیفه سنگینی داریم، با حادثه تحریف شده نمی شود به مردم خدمت کرد، در گذشته هم نمی شد. در گذشته اگر فایده ای نداشت ضررش کم بود ولی در این عصر ضررش خیلی زیاد است. ما و شما بزرگترین وظیفه ای که داریم این است که ببینیم چه تحریف هایی در تاریخ ما شده است، چه تحریف هایی در نقاشی شخصیت ها و بزرگان ما شده است؟! چه تحریف هایی در قرآن شده است. اما تحریف قرآن تحریف لفظی نیست، یعنی در قرآن نه یک کلمه کم شده است و نه زیاد. خطر تحریف معنوی به اندازه خطر تحریف لفظی است. تحریف معنوی قرآن یعنی چه؟ یعنی تفسیر غلط، توجیه غلط، قرآن را غلط تفسیر کردن، توجیه  غلط کردن. همین هم نباید باشد. تاریخ های ما، آن تاریخ هایی که باید برای ما درس آموزنده باشد و درس های آموزنده است، سند اخلاقی ماست، سند تربیت اجتماعی ما است، مانند حادثه تاریخی عاشورا، ببینیم چه تحریفاتی در آن ها شده است؟ باید با این تحریفات مبارزه کنیم.

 

وظایف علمای امت و عامه مردم

 

وظایفی که علمای امت دارند چیست؟ وظایف عامه و توده مردم چیست؟

راجع به علمای امت یک سخن کلی را عرض می کنم: عالم، نقطه انحرافش در اینجاست که همیشه خودش را در مقابل مردم با یک سلسله نقاط ضعف و با یک سلسله عیب ها می بیند. نقاط ضعف روحی و اخلاقی و اجتماعی در افراد یک نوع بیماری است. در بیماری های جسمانی خود بیمار معمولا بیماری خودش را احساس می کند و خودش دنبال معالجه می رود. ولی در بیماری های روحی آنچه که کار را مشکل می کند این است که شخص، بیمار است ولی خودش نمی فهمد که بیمار است! بلکه برعکس، آن بیماری را به عنوان سلامت می پذیرد! به بیماری خودش علاقه دارد! چنین نیست که افراد، نقاط ضعف خودشان را به عنوان نقطه ضعف بشناسند و به عنوان نقطه ضعف قبول کنند. بلکه آن ها را نقطه قوت در خودشان می دانند!

 

این عالم است که می فهمد نقاط ضعف اجتماعش چیست؟ عالم که در مقابل نقاط ضعف اجتماع قرار می گیرد، دو حالت دارد. 1- با نقاط ضعف مردم مبارزه می کند. این را مصلح می گویند، مصلح یعنی کسی که با نقاط ضعف مردم مبارزه می کند. غالبا مردم از او خوششان نمی آید! 2- مبارزه کردن با نقاط ضعف مردم را کار سخت و مشکلی می بیند. مبارزه کردن با نقاط ضعف مردم نه تنها منفعت ندارد که ضرر هم دارد؛ از نقاط ضعف مردم استفاده می کند! اینجاست که مصداق فقیه فاجر می شود.

 

پیغمبر اکرم فرمود آفت دین سه چیز است که یکی از آن ها فقیه فاجر است.

در سایر مسایل بحث نمی کنیم، در همین مساله واقعه تاریخی عاشورا بحث می کنیم. عامه مردم دو نقطه ضعف در موضوع عزاداری امام حسین دارند، ما با این دو نقطه ضعف چه کنیم؟ یکی از آن ها این است که معمولا موسس یا موسسین و صاحبان مجالس، چه آن هایی که در مساجد و چه آن هایی که بالخصوص در منازلشان مجلسی برپا می کنند، در حدودی که من تجربه دارم (استثا ندارد) آن چیزی را که می خواهند ازدحام جمعیت است! اگر جمعیت ازدحام کند راضی است، اگر ازدحام نکند راضی نیست! این نقطه ضعف است. این جلسات برای این نیست که جمعیت ازدحام کند. مگر ما می خواهیم سان ببینیم، مگر ما می خواهیم رژه برویم؟! هدف، آشنا شدن با حقایق است، مبارزه کردن با تحریفات است. این یک نقطه ضعف است که گوینده در مقابل آن قرار می گیرد. آیا با این نقطه ضعف مبارزه کند یا از این نقطه ضعف مانند تاج نیشابوری استفاده کند! اگر بخواهد با این نقطع ضعف مبارزه کند، حقایق را به مردم بگوید، با تحریفات مبارزه کند، با هدف صاحب مجلس و هدف مستمعین که از جمع شدن دور یکدیگر و شلوغ شدن خوششان می آید، ناسازگار است اگر هم بخواهد از این نقطه ضعف استفاده کند، فقط در فکر این است که چه کار کنم تا جمعیت، بیشتر جمع شود. اینجاست که یک عالم بر سر دوراهی قرار می گیرد. حالا که این ها احمق هستند، چنین نقطه ضعفی دارند، من هم از این نقطه ضعف استفاده کنم، بهره برداری کنم یا علیرغم وجود این نقطه ضعف، با آن مبارزه کنم، به دنبال حقیقت بروم؟

 

نقطه ضعف دومی که در مجالس عزاداری هست و بیشتر از ناحیه عوام الناس است و خوشبختانه کمتر شده است؛ مسئله «شور و واویلا» بپا شدن است. منبری در آخر منبرش حتما باید ذکر مصیبت کند و در این ذکر مصیبت هم نه تنها مردم اشک بریزند، که تنها اشک ریختن می کند، لعنت خدا بر او باد. بالاتر از این را خود قرآن کریم فرموده است:

 

ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یعلهم الله و یلعنهم الاعنون

 

آن دانایانی که حقایقی را که ما گفته ایم، می دانند ولی کتمام می کنند، می پوشانند، اظهار نمی کنند، لعنت خدا و لعنت هر لعنت کننده ای بر آن ها باد. وظیفه علما در دوره ختم نبوت مبارزه با تحریف است. خوشبختانه ابزار این کار در دست است و در میان علماء بوده و هستند افرادی که با این نقاط ضعف مبارزه کرده و می کنند. کتاب لولو و مرجان که در همین موضوع حادثه عاشورا نوشته شده و در سه شب گذشته از آن نام می بردم، از مرحوم حاجی نوری (رضوان الله علیه) است که درست همان قیام و وظیفه بسیار- بسیار مقدسی است که آن مرد بزرگ انجام داده است و مصداق قسمت اول این حدیث است: اذا ظهر فی البدع فعلی العالم ان یظهر علمه.

 

وظیفه علماست که در این موارد حقایق را بدون پرده به مردم بگویند و لو مردم خوششان نیاید. وظیفه علما است که با اکاذیب مبارزه کنند، وظیفه علماست که مشت دروغ گویان را باز کنند. فقها در باب غیبت مطلبی دارند. غیبت یک مواردی دارد که استثنا شده است.

 

یکی از موارد استثنایی غیبت که همه علمای بزرگ مرتکب این غیبت شده اند و آن را لازم بلکه احیانا واجب می دانند، غیبت واجب است، جرح راوی است. یعنی چه؟ یعنی یک قبول نیست، باید مجلس از جا کنده شود و شور و واویلا بپا شود. من نمی گویم مجلس از جا کنده نشود، من می گویم این نباید هدف باشد. اگر در آن مسیر صحیح با بیان حقایق و واقعیات، بدون آن که روضه دروغی خوانده شود، بدون آن که جعلی شود، بدون آن که تحریفی شود، بدون آن که برای امام حسین اصحابی بسازند که در تاریخ نیست و خود امام حسین آن ها را نمی شناسد چون وجود نداشته اند، بدون آن که برای امام حسین فرزندانی ذکر شود که چنین فرزندانی در دنیا وجود نداشته اند، بدون این که برای امام حسین دشمنانی ذکر شود که اصلا چنین کسانی وجود نداشته اند، اشکی از روی صداقت و حقیقت ریخت، شور و واویلاهم بپا شد، مجلس هم کربلا شد، بسیار خوب است.

ولی وقتی که حقیقت و صداقت نبود، آیا باید با امام حسین بجنگیم، دشمنی کنیم، دروغ ببندیم، دروغ بگوییم؟!

 

این، نقطه ضعف مردم عوام است، با این نقطه ضعف چه باید کرد؟ آیا باید از این نقطه ضعف مردم استفاده کرد؟ باید بهره برداری کرد و سوارشان شد؟ باید مانند تاج نیشابوری که گفت چون اینها احمقند، من از حماقتشان استفاده می کنم، عمل کرد؟ نه، بزرگترین رسالت علما و بزرگترین وظیفه آنها مبارزه با نقاط ضعف اجتماع است. این است که پیغمبر اکرم فرمود اذا ظهره البدع فعلی العالم ان یظهر علمه و الافعلیه لعنه الله آنجا که بدعتها و دروغ ها ظاهر می شود، آنجا که چیزهایی ظاهر می شود که در دین نیست، مسائلی پیدا می شود که من نگفته ام، برعهده دانایان است که حقایق را بگویند ولو مردم خوششان نیاید. آن کسی که کتمان شخصی حدیث روایت می کند، از پیغمبر حدیث روات می کند، از امام حدیث روایت می کند. آیا شما فورا باید قبول کنید؟ نه- باید تحقیق کنید که او چگونه آدمی است، آیا راستگو است یا دروغگو؟ اگر در زندگی این آدم یک نقطه ضعفی را کشف کردید، اگر عیبی را، نقصی را، دروغی را، فسقی را کفش کردید، اینجا برشما نه تنها جایز است بلکه لازم است که در متن کتاب ها، این آدم را رسوا کنید. این اسمش جرح است. با این که غیبت است، با این که بدگویی است، با این که غیبت و بدگویی نه از مرده جایز است و نه از زنده، ولی در اینجا که تحریف حقایق است، قلب حقایق است، باید او را رسوا کنید.

 

دروغگو را باید رسوا کرد. یک عالم ممکن است در یک زمینه، بزرگ هم باشد، مانند ملا حسین کاشفی که خیلی مرد ملایی بوده است! اما روضه الشهدایش دروغ بسته است! نوشته است ابن زیاد پنجاه خروار زر سرخ به عمر سعد داد که آمد کربلا و دست به این کار زد! هر کس بشنود می گوید پسر عمر سعد خیلی هم تقصیر نداشته است؛ پنجاه خروار طلا را به هرکس بدهند دست به این کار می زند. در مورد ملاآقای دربندی اتفاق نظر  است که آدم خوبی بوده است. حتی مرحوم حاجی نوری که از کتابش انتقاد می کند و به حق هم انتقاد می کند، می گوید مرد خوبی بوده است. واقعا نسبت به امام حسین علیه السلا مرد مخلصی بوده است. نوشته اند هر وقت نام امام حسین را می شنید اشکش جاری می شد، فقه و اصول را هم به خوبی می دانسته است. خودش خیال می کرد که از فقهای درجه اول است. ولی نه، از فقهای درجه دوم و سوم لااقل بشمار می رود. کتابی نوشته به نام خزائن که یک دوره فقه است و چاپ هم شده و معاصر با صاحب جواهر است. به صاحب جواهر گفت اسم کتاب شما چیست؟ گفت جواهر، اسم کتاب خودش خزائن بود، به صاحب جواهر گفت از این جواهر شما در خزائن ما بسیار است. اما کتاب جواهر تا به حال ده بار چاپ شده است و هیچ فقیهی نیست که از این کتاب استفاده نکند، هیچ فقیهی نیست که خودش را نیازمند به این کتاب نبیند. ولی کتاب خزائن که یک دوره چاپ شد، بعد از آن احدی به سراغ آن نرفت! قیمت آن با این که کتاب هزار صفحه ای است، همان قیمت کاغذش بیشتر نیست. این مرد با این که مرد عالمی است ولی اسرار الشهاده را نوشته که به کلی حادثه کربلا را تحریف کرده است! قلب کرده است، زیرورو کرده است، بی خاصیت و بی اثر کرده است. کتابش مملو از دروغ است! حال به خاطر این که یک عالم بوده، با تقوا بوده، مخلص امام حسین بوده است، ما باید درباره اش سکوت کنیم؟

 

حاجی نوری نباید درباره اسرالشهاده او اظهار نظر کند؟ باید جرح بشود و این وظیفه عالم است. از خداوند تبارک و تعالی توفیق می خواهیم که دلهای همه ما را به حق و حقیقت رهبری بفرماید.

گناهانی را که از طریق تحریف یا غیر تحریف مرتکب شده ایم، بر ما ببخشاید.

به ما توفیق بدهد که وظیفه و رسالتی را که در این زمینه داریم، به خوبی انجام بدهیم.

 

و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم

          و صلی الله علی محمد و اله الطاهرین

 

 

منبع : سایت تبیان « www.tebyan.net  »



[1] پس چون (بنی اسراییل) پیمان شکستند آنانرا لعنت کردیم و دلهاشان را سخت گردانیدیم (که موعظه در آنها اثر نکرد) کلمات خدا را از جای خود تغییر می دادند و از بهره آن کلمات که به آنها داده شد (در تورات) نصیب بزرگی را از دست دادند. (مائده 13)